۲ روز قبل نویسنده: سید جلال محسنی

سیاست بدون قدرت

سیاست بدون قدرتPhoto: Awjnews

3 دقیقه خواندن

سال‌هاست یک صحنه تکراری، تکرار می‌شود. چهره‌های سیاسی سابق افغانستان دور هم جمع می‌شوند، از «نجات کشور» سخن می‌گویند، اعلامیه‌ای صادر می‌کنند و پس از آن… هیچ اتفاقی رخ نمی‌دهد. این حقیقت تلخ است: این نشست‌ها بیشتر شبیه تلاش برای بازسازی گذشته‌ای هستند که خود این رهبران در فروپاشی آن نقش داشتند. پرسش اصلی این نیست که چرا حرف می‌زنند، بلکه چرا هنوز بی‌اثرند؟

۱- قدرت شرط هر تغییر واقعی است. اجماع بدون ابزار اجرایی، بدون نیروی سازمان‌یافته، بدون پایگاه داخلی و بدون مشروعیت عملی، تنها مجموعه‌ای از سخنرانی‌هاست. بسیاری از این رهبران در دوران جمهوریت به جای اصلاح و دولت‌سازی، سرگرم چانه‌زنی‌های درون‌حکومتی و امتیازگیری بودند. اکنون، وقتی همان افراد بدون قدرت و بدون ساختار دوباره گرد هم می‌آیند، نتیجه چیزی جز نشست‌های پر صدا و بی‌اثر نخواهد بود.

۲- افغانستان امروز دیگر شبیه گذشته نیست. جهان غرق بحران‌های خود است، افغانستان از اولویت سیاست خارجی اکثر کشورها خارج شده و منطقه با امارت اسلامی کار می‌کند، نه با نخبگان خارج‌نشین. حکومت کنونی ساختاری امنیتی مستحکم ایجاد کرده که رقیب داخلی ندارد. در چنین شرایطی، نشست‌های خارجی حتی اگر مکرر برگزار شوند، اثری در میدان ندارند.

۳- اعتماد مردم به این رهبران بسیار کم است. نه از روی دشمنی، بلکه به دلیل تجربه تاریخی. در دوران جمهوریت، همین افراد بودجه و امکانات نظام را مصرف کردند، با ائتلاف‌های کوتاه‌مدت ثبات سیاسی را فرسودند و با اختلافات پایان‌ناپذیر حکومت را تکه‌تکه کردند. نسل جوان امروز این تاریخ را فراموش نکرده و این رهبران را نه «بدیل آینده»، بلکه بخشی از گذشته بحران‌زده می‌بیند. حرکت سیاسی بدون ریشه در مردم، حتی اگر اعلامیه‌ای منتشر کند، چیزی جز یک خبر کوتاه نیست.

۴- ذهنیت رقابتی و فردگرایانه هنوز بر این افراد حاکم است. در ظاهر وحدت ممکن است وجود داشته باشد، اما رقابت‌ها و محاسبات فردی پابرجاست. گروهی که چارچوب ذهنی گذشته را با خود حمل می‌کند، نمی‌تواند ساختار جدیدی بسازد. بسیاری از این نشست‌ها محصول ترس از انزوا هستند، نه نتیجه پروژه فکری تازه.

۵- جهان امروز دیگر بازگشت به شرایط گذشته را نمی‌پذیرد. دوران جمهوری افغانستان محصول لحظه‌ای استثنایی در سیاست جهانی بود و آن لحظه پایان یافته است. امروز هیچ قدرت خارجی حاضر نیست روی رهبران مهاجر سرمایه‌گذاری کند. وقتی پشتوانه خارجی و داخلی وجود ندارد، نشست‌ها بیشتر برای زنده نگه داشتن شبکه‌ای قدیمی است تا خلق آینده‌ای سازنده.


افغانستان امروز بیش از هر زمان نیازمند نسل تازه‌ای از رهبری از بین مردم، گفتمان واقع‌گرایانه، شبکه اجتماعی داخلی و سیاستی است که از تجربه‌های گذشته درس بگیرد. مردم از هرگونه نزاع و جدل خسته‌اند. مردم از چهره‌های تکراری و فاقد برنامه خسته‌اند. عکس‌های رسمی، نشست‌های تکراری و امیدهای بی‌واقعیت- کشور را تغییر نمی‌دهد. تجربه ثابت کرده است: خودکرده را نه درد است و نه درمان.